جدول جو
جدول جو

معنی فلاح آباد - جستجوی لغت در جدول جو

فلاح آباد
(فَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان فومن که دارای 493 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش برنج، توتون، ابریشم و ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَتْ تا)
دهی از دهستان میربیک شهرستان خرم آباد، که در 34 هزارگزی باختر نورآباد و 18 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه قرار دارد. جایی تپه ماهور، سردسیر و دارای 240 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها و رود خانه حسن کاویار تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ شاهسوند هستند و زمستانها به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قصبۀ مرکز بخش جنت آباد شهرستان مشهد، 180000گزی خاور مشهد، 12000گزی باختر جنت آباد. دامنه، معتدل، سکنه 357 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، ذرت، پنبه، تریاک، منداب، میوجات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه اتومبیل رو. ادارات دولتی، بخشداری، دارایی، بهداری، آمار، گمرک، دبستان، دفتر ازدواج و طلاق، ژاندارمری، تلفن و 7 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 25 هزارگزی جنوب بروجن و 30 هزارگزی راه پل کوه به بروجن واقع است. محلی کوهستانی، معتدل و دارای 131 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول عمده آن غلات، حبوبات و کتیرا، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز که در 48 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و یکهزارگزی راه فرعی بندامیر به خرامه قرار دارد. جلگه ای معتدل و دارای 320 تن سکنه است. آب آنجا از رود کر تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. و این قریه را گدادن هم میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 29هزارگزی باختر الشتر و 22هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه قرار دارد. تپه ماهور و سردسیر است. سکنۀ آن 54 تن شیعه اند که به زبان لکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه خیاط تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
موضعی است در فارس. پیرنیا نویسد: در یک وادی در سه منزلی فیروزآباد (فارس) از طرف غرب بنای کوچکی است که خیلی خراب شده و به واسطۀ همین دوجهت مورد توجه زیاد نیست ولی گنبد آن قابل توجه و دقت است زیرا روی چهار جرز قرار گرفته و این جرزها رااتاقهایی به هم پیوسته است. این گنبد در فن معماری مرحله ای را نشان میدهد که فن طاق زنی از آن و چند مرحلۀ دیگر گذشته تا به شکل مدور درآمده است. بنای فیروزآباد و سروستان و فراش آباد را اکثر علمای فن از دورۀ ساسانیان میدانند، ولی دیولافوا که در 1880 میلادی این بناها را دیده عقیدۀ راسخ دارد که از دورۀ هخامنشی است و این کاخها را متعلق به والیانی میداند که در این دوره حکمران آن نواحی بوده اند. چون طاقها و گنبدهایی که در این محل دیده میشود در عمارات تخت جمشید و شوش نیست. (از ایران باستان ج 2 صص 1617-1618)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
دهی است از دهستان بخش روانسر شهرستان سنندج که 176 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَلْ لا)
دهی است از دهستان دستگردان، بخش طبس، شهرستان فردوس. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، ذرت و گاورس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ)
دهی است از بخش زرقان شهرستان شیرازکه 96 تن سکنه دارد. آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
دهی است از بخش ششتمد شهرستان سبزوار که 372 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه و کاردستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
قصبۀ مرکزی دهستان رودپی از بخش مرکزی شهرستان ساری که در 25هزارگزی شمال ساری واقع است. ناحیه ای است واقع در دشت، معتدل، مرطوب و دارای 680 تن سکنه است. از رود خانه تجن مشروب میشود. محصولاتش برنج، غلات، پنبه، کنف، کنجد، صیفی و ابریشم است. اهالی به کشاورزی، کسب و صید گذران میکنند. ده باب دکان و یک دبستان دارد. باشگاه نظامی و شعبه شیلات آن در کنار دریا واقع است. راه شوسه به ساری دارد. خرابه هائی از آثار و ابنیۀ دورۀ صفویه در آنجا دیده میشود. از مراتع آن گله داران چهاردانگه و دودانگه استفاده مینمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دهی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد 12000گزی باختر بجستان سر راه مالرو عمومی قاسم آباد. دامنه، گرمسیر و سکنۀ آن 94 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، ارزن و زیره. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
از دهکده های متروکه ی زیارت واقع در استرآباد رستاق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش بندر شهر ساری که در بیست کیلومتری شمال این شهر واقع شده
فرهنگ گویش مازندرانی